نوشته شده توسط : یلدا

واسه اینکه از تو دورم به تو مدیونم

واسه کشتن غرورم به تو مدیونم

تو که حرمتُ شکستی پای عهدت ننشستی

گرچه بازم تو نیازم لحظه هامو بد میبازم

به تو مدیونم

واسه ی چشای خیسم به تو مدیونم

اینکه از غم مینویسم به تو مدیونم

اینکه بی جونم و سردم اینکه بی روحم و زردم

پیِ آرامشی که بردی و من پیِ ش میگردم

به تو مدیونم

به تو مدیونم غرورمو شکستی عینه شیشه

به تو مدیونم که کُشتی دلمو واسه همیشه

به تو مدیونم منو دادی به این ده ها بهانه

به تو مدیونم واسه بغض عمیق این ترانه

به تو مدیونم عزیزم واسه این حال مریضم

اگه مثله بُرجه سنگی جلوی چشات میریزم

به تو مدیونم

به تو مدیونم و دِینمو اَدا میکنم حتماً

نشونت میدم چه رنجی داره هرچی کردی با من

واسه اینکه تو خجالته محبّتات نمونم

جونمم میدم و میبینی,پایه حرفمم میمونم

 

این آخرین پستِ منه

دیگه دلم نمی خواد این وبلاگ و اسمشو مطالبش منو یاد گذشته بندازه

اگه دل شکستن زرنگیه حتماً یکی زرنگتر از خودت پیدا میشه که احساستو به بازی بگیره

تو رو به خدا و عدالتش میسپرم

 

مطئن باش و برو                                                                                     ضربه ات کاری بود

 

دل من سخت شکست                                                                    و چه زشت

 

به من و سادگی ام خندیدی                                                         به من و عشقی پاک

 

که پر از یاد تو بودتو برو ، برو تا راحتتر 

 

الکساندر دوما میگه : هیچ وقت قول یک پسر بچه را جدی نگیر! اما همیشه از تهدیدات یک دختربچه بترس...

""خدافظ""



:: بازدید از این مطلب : 2377
|
امتیاز مطلب : 1070
|
تعداد امتیازدهندگان : 346
|
مجموع امتیاز : 346
تاریخ انتشار : 28 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

حواست به منم باشه

هنوز داغونه داغونم, هنوز از سردی آهم, نه میگریم نه میخونم

حواست به منم باشه

دارم جون میکنم بی تو, چه معصومانه هر لحظه, معنا میکنم دردُ

حواست به منم باشه

هنوز درگیر احساسم ,به جز تو حتی من گاهی, خودم رو هم نمیشناسم

حواست به خدا باشه


که دلگیره از این بازی ,تو گرماگرم آغوشی, تو اشکاشو نمیشناسی

حواست به منم باشه


خدایا از تو دلگیرم نباشی بی تو میمیرم

چرا قسمت همین بوده که محتاجُ زمین گیرم

نه آغوش تو رو دارم نه عشقی که جدا باشه

چه دلگیره غروب من ,حواست به خدا باشه

حواست به خدا باشه

که دلگیره از این بازی ,تو گرماگرم آغوشی, تو اشکاشو نمیشناسی

حواست به منم باشه

خدایا از تو دلگیرم نباشی بی تو میمیرم

چرا قسمت همین بوده که محتاجُ زمین گیرم

نه احساسه یه بارونم نه کوهی که دلم باشه

نفس گیره جداییمون ...

حواست به خدا باشه



:: بازدید از این مطلب : 2272
|
امتیاز مطلب : 918
|
تعداد امتیازدهندگان : 304
|
مجموع امتیاز : 304
تاریخ انتشار : 22 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

افتاده بر خاک غروبم پُر آرزوی بر باد

میروم تو خود مرنجان امشب از خاطر و هر یاد

کفنمُ بیارید خونی نداره این تن

خورده تیر غم به رگهام نفسی نمونده با من

داغونه داغونم دلم منو جواب کرده خدا

اشکاتو پاک کن چاره نیست مسافرم به ناکجا

گریه نشست و گریه کرد تو این شبِ غم انگیز

شبی که دستای این دل میرسه به دست پاییز

داره پرسه میزنه بهت خدا جلو چشام

خاموش کنین ترانه رو که غم نشسته تو صدام

خدا کریمه ای دلم واسه همه به غیر تو

نفرین نکن خراب شده این سرنوشت رو سر تو

این نفسای آخرو به آب و آتیش میزنم

تا که ببنده رختشو این روحِ مرده از تنم

وصیتم درد و غمه اشکامو پنهون نکنید

به حال و روزگار من خدا رو گریون نکنید

این دل خسته ,غریبه خونه خراب و بی پناه

ببین چی آوردی سرم ای سرنوشت رو سیاه

حالم از عشق به هم میخوره

 



:: بازدید از این مطلب : 2559
|
امتیاز مطلب : 920
|
تعداد امتیازدهندگان : 307
|
مجموع امتیاز : 307
تاریخ انتشار : 21 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

پيداست غم عشق تو از رنگ نگاهم

سوگند به چشمان تو حاشا شدني نيست

بي مرهم اعجاز نگاه تو عزيزم

اين کهنه ترين زخم مداوا شدني نيست


بعد از تو نبندم دل به ... آري

عشق دگري در دل من جا شدني نيست

باور بکن اين زندگي اندر منظر من

بي منظر چشم تو زيبا شدني نيست

افسرده ترين است دلم بي تو بهارا

اين باغ خزان ديده شکوفا شدني نيست

يخ بسته وجودم ز زمستان جدايي

برف غمت از دشت دلم پا شدني نيست

گفتم ببرم خاطره ي عشق تو از ياد

هر چند که کوشيده ام اما شدني نيست


ديريست به دنبال تو ميگردم و افسوس

اين گمشده انگار که پيدا شدني نيست

 

فراموشم کردی ولی دلم هنوز تو رو میخواد

ترسم از اینه یه روزی اسمم به خاطرت نیاد!!!!!!!!!!!!!!

یه روزی!!!!!!!

هیییییییییییییییییییییییی



:: بازدید از این مطلب : 1958
|
امتیاز مطلب : 970
|
تعداد امتیازدهندگان : 326
|
مجموع امتیاز : 326
تاریخ انتشار : 16 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...
غصه هایت برای من  ...

همه بغضها و اشكهایت برای من ..
بخند برایم بخند


آنقدر بلند


تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده



:: بازدید از این مطلب : 1547
|
امتیاز مطلب : 1013
|
تعداد امتیازدهندگان : 328
|
مجموع امتیاز : 328
تاریخ انتشار : 15 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا


ماييم و چند خاطره از جنس يک گناه
ماييم و چند سطر پريشاني سياه
پيوند مي خورند تمام دقيقه ها
با گريه هاي در به دري، آه پشت آه
آن قصه سالهاست به پايان رسيده است
ما را رها نمي کند اين بغض گاه گاه

این مدلی برم اونجا خوبه رها؟؟؟؟؟

دیگه شناخته نمی شم!!!!!!

رهااااااااااااااااااااااا!!!!!

اصلاً برم

یا نرم بهتره؟؟؟؟

چیکار کنم؟؟؟؟؟؟



:: بازدید از این مطلب : 842
|
امتیاز مطلب : 473
|
تعداد امتیازدهندگان : 168
|
مجموع امتیاز : 168
تاریخ انتشار : 8 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

از نگات ترانه ی من آب میشه

نباشی نقّاشیام خراب میشه

واسه اُسکارِ طلاترین نگاه

همیشه چشم تو انتخاب میشه

ناز و لبخند و صدات هارمونیه

نفست هزارو یک سمفونیه

اون ستاره هایی که کوچکترن

همش از خدا میپرسن این کیه؟

اورستِ آرزوهای منی

تو نیاگارای رویای منی

یه نفر میتونه یه دنیا باشه

آخه تو تمام دنیای منی

مگه میشه تو رو داشت و غصه خورد

مگه میشه جلوی چشات نمرد

مگه میشه واسه ی داشتن تو

سر عشق و آبرو قسم نخورد

بیا با دسات نگامو بنویس

قصه ی ترانه هامو بنویس

بنویس با یه اشارت میمیرم

شدّت عاشقیامو بنویس

بیشتر از عشق و خدا دوسِت دارم

من یه جور دیگه جدا دوسِت دارم

عشق تو یه اتفاق ساده نیست

من نمی دونم چرا دوسِت دارم

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

خدا قصه ی ما رو با هم نوشت

کی دیگه بالاتر از خدا میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گاهی پیامی,تماسی,چیزی...

مگه چی ازت کم میشه؟؟؟؟؟

رها خیلی سخته کنترل کردن احساسات...کاش این کارو نمی کردم......هیچوقت

 



:: بازدید از این مطلب : 1102
|
امتیاز مطلب : 170
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55
تاریخ انتشار : 7 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

از اين زندگيه خالي,منو ببر به اون سالي


که تو اسممو پرسيدي,به روزي که منو ديدي


به پله هاي خاموشي که, با من روبرو ميشي


يه جور زل بزن انگاري, نميشه چشم برداري


منو ببر به دنيامو, به اون دستا که ميخوامو


به اون شبا که خندونم, که تقديرو نمي دونم


از اين اشکي که ميلرزه, منو ببر به اون لحظه


به اون ترانه ي شادي, که تو ياد من اُفتادي


به احساسي که درگيره, به حرفي که نفس گيره


از اين دنيا که بي ذوقه, منو ببر به اون موقع


منو ببر به دنيامو, به اون دستا که ميخوامو


به اون شبا که خندونم, که تقديرو نمي دونم


از اين دوريه طولاني, منو ببر به دوراني


که هرلحظه تو اونجايي, زير بارون تنهايي


منو ببر به اون حالت, همون حرفا همون ساعت


به اندوه غروبي که, به دلشوره ي خوبي که


تو چشمام خيره ميموني, به من چيزي بفهموني


منو ببر به دنيامو, به اون دستا که ميخوامو


به اون شبا که خندونم, که تقديرو نمي دونم


 

مثه اینکه چند وقت یه بار باید یه آهنگ همه ی احساسات خفته رو بیدار کنه

شده مثه آتیش زیر خاکستر.....

 

 



:: بازدید از این مطلب : 771
|
امتیاز مطلب : 144
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : 1 / 7 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت.
مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است.
پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه.
مادر: دو دلیل به من بگو که چرا نمی خوای بری مدرسه.
پسر: یک اينکه همه بچه ها از من بدشون می یاد. دو همه معلم ها از من بدشون می یاد.
مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه.
پسر: مامان دو دلیل برام بیار که من چرا باید برم مدرسه؟
مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی !

مردا هیچوقت بزرگ نمی شن

هیچوقت مغز قدّ نخودشون رشد نمیکنه

هر روز بی فکر تر و .... تر میشن

دیگه چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 



:: بازدید از این مطلب : 817
|
امتیاز مطلب : 144
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 30 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

از اونجایی که از مطالب قبلی خیلی استقبال شده و تعداد بیشماری کامنت گذاشته شده منم هی پست جدید میذارم که همه ی دوستان فیض ببرن


بررسی ادبی شعر یه توپ دارم قلقلیه!!!!

 

یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
می زنم زمین، هوا میره
نمی دونی تا کجا میره
من این توپو نداشتم
مشقامو خوب نوشتم
بابام بهم عیدی داد
یه توپ قلقلی داد


"یه توپ دارم قلقلیه":

از آنجا که همه ی توپ ها قلقلی هستند، این مصرع نشان حماقت شاعر است. یا بیانگر این موضوع است که شاعر توپ های مثلثی و مربعی و لوزی هم داشته ولی حالا می خواهد درمورد آن توپش که قلقلی است صحبت کند. در هر صورت می توان این فرضیه را هم در نظر گرفت که شاعر می خواسته در لفافه و با استفاده از آرایه های ادبی نظیر تشبیه و استعاره، به گردی زمین که مرحوم گالیله آن را به اثبات رساند، تاکید کند!


"سرخ و سفید و آبیه":

این سه رنگ که نماد پرچم فرانسه است، نشان دهنده ی فرانسوی بودن توپ مورد نظر است. حالا چرا فرانسه؟ خدا می داند!



"می زنم زمین هوا میره / نمی دونی تا کجا میره":

این مصراع گویای مکان سروده شدن شعر است. جایی بیرون از جو زمین. چون این مصراع بحث جاذبه ی زمین را نقض می کند و در ادامه به لایتناهی بودن دنیا اشاره دارد که مسلماً به من و شما هیچ ربطی ندارد!!



"من این توپو نداشتم / مشقامو خوب نوشتم":

فقر! نداشتن توپ، آتاری، پلی استیشن و ... باعث شده که شاعر از درد نداری و بدبختی بنشیند و درس بخواند و مشق هایش را خوب بنویسد. برای مثال اکثر فوتبالیست ها که همیشه با توپ سر و کار دارند، وضعیت درسی مساعدی ندارند!



"بابام بهم عیدی داد / یه توپ قلقلی داد":

این مصراع هیچ تفسیر خاصی ندارد! جز اینکه شاعر از آرایه ی مبالغه اسفاده کرده است!!

هر هر هر ................... بخند............

به هیچ وجه هم نظر نذار ... مرگ من نذاری ها ...



:: بازدید از این مطلب : 394
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 26 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم.

تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.

حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند.

در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.

از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهريه و شير بلال هيچ كس را خوشبخت نمي كند. همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند!

اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يك زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد. ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يك خانه درختي درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست.. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري ميکند.



:: بازدید از این مطلب : 393
|
امتیاز مطلب : 150
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 26 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

وایییییییییییییییییی......بازم اول مهر..........

روزایه مسخره و دردآور مدرسه..................

از همینجا با همه ی اونایی که هنوز محصل تشریف دارن و دنبال کیف و کفش و دفترن همدردی میکنم

آخخخخخخخخخخخخخخی....

                                                    *****   کتاب اول ابتدایی سال 90*****


الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،دهقان فداكار پير شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره، مرغا هورمون خوردن وخروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،چوپان دروغگو عزيز شده و کلی طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن. مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه، دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن، كوكب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده، كبري موهاشو مش کرده و تصميم گرفته دماغشو عمل كنه، روباه و كلاغ دستشون تو يه كاسست، حسنك گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی می‌کنه، آرش كمانگير معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه، شيرين، خسرو و فرهاد رو پيچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، رستم و اسفنديار اسباشونو فروختن و موتور خریدن ميرن كيف قاپي،پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد، خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته ...........................



:: برچسب‌ها: اول مهر , سال90 , ابتدایی , کتاب ,
:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 156
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 22 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

لورا پس از دوماه، نامه اي از نامزد مكزيكي خود دريافت مي كند به اين مضمون:
لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم كه دراين
مدت ده بار به توخيانت كرده ام !!! ومي دانم كه نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من را
ببخش و عكسي كه به تو داده بودم برايم پس بفرست
باعشق : روبرت
دخترجوان رنجيده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همكاران ودوستانش مي خواهدكه عكسي ازنامزد،
برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عكس ها راكه كلي بودند
باعكس روبرت، نامزد بي وفايش، دريك پاكت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي
كند، به اين مضمون:
روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فكر كردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عكس خودت راازميان
عكسهاي توي پاكت جداكن وبقيه رابه من برگردان.....

******************************

             

واقعاً اینطوریه؟؟؟؟؟؟

نه....

نیست 

 



:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 237
|
تعداد امتیازدهندگان : 73
|
مجموع امتیاز : 73
تاریخ انتشار : 21 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

توی زندگی فهمیدم که..............!!!!


فهمیده‌ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته “از این قسمت باز کنید” سخت‌تر از طرف دیگر است. (۵۴ ساله)

فهمیده‌ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. (۲۸ ساله)

فهمیده‌ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی “دوستت دارم”. (۶۱ ساله)

فهمیده‌ام که اگر عاشق انجام کاری باشم، آن را به نحو احسن انجام می‌دهم. (۴۸ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی گرسنه‌ام نباید به سوپرمارکت بروم. (۳۸ ساله)

فهمیده‌ام که می‌شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. (۲۰ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی مامانم میگه “حالا باشه تا بعد” این یعنی “نه”. (۷ ساله) 

فهمیده‌ام که من نمی‌تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس‌ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس‌ها

نشوم. (۴۲ ساله)

فهمیده‌ام که بیشتر چیزهای که باعث نگرانی من می‌شوند، هرگز اتفاق نمی‌افتند. (۶۴ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می‌زنند، من می‌ترسم. (۵ ساله)

فهمیده‌ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک “زندگی خوب” حرکت می‌کنند که از کنار آن رد

می‌شوند. (۷۲ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. (۲۹ ساله)

فهمیده‌ام که بیشترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته‌ام. (۳۸ ساله)

فهمیده‌ام که در زندگی یک زلزله هفت ریشتری تمام مشکلات دیگر زندگی آدم را کم اهمیت می‌کند. (۲۸ ساله)

فهمیده‌ام که بیشترین حس خوشبختی را زمانی احساس کرده‌ام که، کسی را که قبلا به شدت آزارم می‌داد،

بخشیدم. (۳۲ ساله)

راستی شما چی از زندگی فهمیده‌اید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 



:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 151
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : 17 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

چرا خدا مردها را آفريد؟
1. هدف خاصي نبود
2. گِل اضافه مونده بود
3. نسخه آزمايشي بود
4. اصلا کار خدا نبود

چرا خدا مردها را از روي زمين برنمي دارد؟
1.از نظر خدا مردها وجود خارجي ندارند
2.مگه ما روي زمين مرد هم داريم
3.وجود اينگونه از درندگان براي موازنه جمعيت روي زمين ضروري به نظر ميرسد
4.حالا چه عجله ايه؟

اگه خدا مردها را نمي آفريد چي مي آفريد؟

1.چيز خاصي نمي آفريد
2.پيراشکي
3.خروس دريايي
4.فضاي خالي

اگر جمعيت مردها منقرض شود چه مي شود؟
1.مگه قراره اتفاقي بيافته
2.خارشتر کوير لوت که آفت نداره
3.اکوسيستم به شرايط بدون انگل برمي گردد
4.يه هيولا کمتر دنيا قشنگتر

چه وقت مردها عاشق مي شوند؟
1.چه وقت مردها عاشق نمي شوند!
2.هر وقت مامانشون بگه
3.چون يکدفعه مي شوند خودشان هم نمي دانند که کي مي شوند
4.يک روز از همين روزا !

مردها چه وقت عشق قبلي خود را فراموش مي کنند؟

1.در همون وقتي که عشق جديد خود را کشف مي کنند
2.جديد و قديم نداره فقط بازيگر نقش زن عوض ميشه .(قانون 4 نيوتن)
3.بستگي تام و تمام به ميزان تستر.... دارد.
4.رابطه مستقيم با نظر مادر بزرگ کودک فهيم دارد.

مردها در مقوله ايجاد يک رابطه عشقي جديد در حکم چه چيزي هستند؟

1.فنر با ثابت بالا
2.پارچه استرچ
3.يک نوع ماده الاستيک با ساختار ناشناخته
4.کش تيرو کمان

مردها معمولا هر چند مدت يکبار عاشق مي شوند؟
1.هر شب
2.هر وقت که خدا بخواد
3.هر وقت تستر..... بگه
4.سيکل خاصي ندارند

مردها وقتي تصميم به ازدواج مي گيرند چه کار مي کنن؟
1.اون موقع نمي تونن کار خاصي بکنن!
2.تمام تلاششون رو مي کنن که بتونن 1 کاري بکنن!
3.به مامانشون مي گن که 1 کاري بکنه چون ديگه وقتشه که اونا رسما خيلي کارا بکنن!
4.مي رن کلاس آمادگي جسماني!!

وقتي مردها تصميم مي گيرن ازدواج کنن چي مي گن؟
1.چيزي نمي گن چون وقت عمله
2.وقت نمي کنن چيزي بگن
3.اولش چيزي برا گفتن ندارن ولي بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز ميشه
4.در اين برهه از تاريخ طبيعي هيچ کس نمي فهمه که اونا چي مي گن

مردها چطور زن زندگي شون رو مي گيرن؟
1.با دست
2.با تور
3.با چنگول
4.با زبون

معيار مردها براي انتخاب همسر چيه؟
1.هر که پيش آمد خوش آمد
2.به روش جستجوي ترتيبي در ليست سياه
3.ده بيست سي چهل
4. به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه مي مونه هر روز 1 مدل بهترش مياد، واميستن بهترش بياد

 

خیلی قشنگ بود مگه نه رها؟؟؟؟؟؟؟؟

 



:: برچسب‌ها: کنکور , ضد پسر ,
:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 135
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 16 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا


پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه اي مي نوشت.
بالاخره پرسيد:
-ماجراي کارهاي خودمان را مي نويسيد ؟ درباره ي من مي نويسيد ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشيد و لبخند زنان به نوه اش گفت :
-درسته درباره ي تو مي نويسم اما مهم تر از نوشته هايم مدادي است که با آن مي نويسم .
مي خواهم وقتي بزرگ شدي مانند اين مداد شوي .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيز خاصي در آن نديد .
-اما اين هم مثل بقيه مدادهايي است که ديده ام .
-بستگي داره چطور به آن نگاه کني.
در اين مداد 5 خاصيت است که اگر به دستشان بياوري ، تا آخر عمرت با آرامش زندگي مي کني.

صفت اول :
مي تواني کارهاي بزرگ کني اما نبايد هرگز فراموش کني که دستي وجود دارد که حرکت تو را هدايت مي کند .
اسم اين دست خداست .
او هميشه بايد تو را در مسير ارده اش حرکت دهد .

صفت دوم :
گاهي بايد از آنچه مي نويسي دست بکشي و از مداد تراش استفاده کني . اين باعث مي شود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تيزتر مي شود .
پس بدان که بايد رنج هايي را تحمل کني چرا که اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي .

صفت سوم :
مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاک کردن يک اشتباه از پاک کن استفاده کنيم .
بدان که تصيح يک کار خطا ، کار بدي نيست . در واقع براي اينکه خودت را در مسير درست نگهداري مهم است.

صفت چهارم :
چوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست ، زغالي اهميت دارد که داخل چوب است .
پس هميشه مراقبت درونت باش چه خبر است .

صفت پنجم :
هميشه اثري از خود به جا مي گذارد .
بدان هر کار در زندگي ات مي کني ردي به جا مي گذارد و سعي کن نسبت به هر کاري مي کني هوشيار باشي و بداني چه مي کني
.

       

 
 
جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو, نیست بگو, راست بگو
 
بگو دیگه................مرگ من بگوووووووووووو
جواب بده.............
تا کی سکوت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا کی منتظر باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه چیکار کنم؟؟؟ جوابمو بده لعنتی؟؟؟چرا ساکتی؟؟؟؟؟
 

 



:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 155
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 15 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

از اونجایی که چیزی به شروع روزهای زیبای دانشگاه نمونده گفتم این پستُ بذارم که.....

اعصابم داغونه...چه جوری میتونن انقدر راحت توهین کنن؟؟؟

الهی بمیری که نمی فهمی چی میگی

 خودتی ....خودددددددددددت

رها این وصفه حاله خودمونه ها !!! مخصوصاً ترم به یاد ماندنیه 2!!!!!

چقدر ترم خوبی بود........چقدر..........

فایده نداره بازم عصبیم

 

شروع ترم (تصمیم کبری!!)







یک هفته بعد از شروع ترم








دو هفته بعد از شروع ترم (آکواریوم!!)







قبل از میان ترم








در طول امتحان میان ترم







بعد از امتحان میان ترم








اطلاع از برنامه پایان ترم








6 روز قبل از پایان ترم








5 روز قبل از پایان ترم







4 روز قبل از پایان ترم (این خودمم!!)






3 روز قبل از پایان ترم (سالن مطالعه!!)






2 روز قبل از پایان ترم







1 روز قبل از پایان ترم







شب قبل از امتحان






1 ساعت قبل از امتحان (ما 1 ساعت قبل از امِ ریاضی 2 چیکار میکردیم؟؟!!!)








در طول امتحان






هنگام خروج از سالن امتحان (چهره ما  حتی بعد از..!!!)

 



:: بازدید از این مطلب : 311
|
امتیاز مطلب : 157
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 13 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا


منحنی قلب من، تابع ابروی توست


خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست


حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست


بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست


چون به عدد یک تویی من همه صفرها


آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست


پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو


گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست


بی تو وجودم بود یک سری واگرا


ناحیه همگراش دایره روی توست



(پروفسور هشترودی)
 
 
 



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : 10 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

نه میتونم ببینمت نه میتونم فراموشت کنم

نه میتونم کنارت باشم نه میتونم نبودتُ تحمل کنم

نه میدونی دوست دارم نه میدونم که چه حسی به من داری

نه هستی نه نیستی

خیالت نبودنتُ پُر می کنه ولی دلمو آروم نمی کنه

خاطراتت به تنهاییم رنگ و بو می ده ولی نمک رو زخم دلم می پاشه

بُردنِ اسمت پریشونم میکنه  ولی این دلخوشی های بیخودی دردی از من دوا نمی کنه

بودنت به عظمت یه معجزه ست واسه تنهاییام و نبودت کابوسه بیداریم


کاش میگفتی چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست...

 

 



:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 8 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

از روزی که رفتی دنیا چه قشنگه


این خونه پر از عطر گُلایِ رنگارنگه


از روزی که رفتی جولون میده آفتاب


شب تو آسمون دوباره پیداش میشه مهتاب


آخه با تو که دیگه چیزی به چِشَم کم نمیومد


تو بودی و هیچ چیزی به چشمم نمیومد


ماهم تویی و شب بی تو مهتابی نمیشد


آفتاب واسه من پیش تو آفتابی نمیشد


صبح بعد از اون روز کذایی


آسمون پر شد از رنگ حنایی


نمی خواست انگار به روش بیاره


که تو باشی حناش رنگی نداره


اگه یک دنیا قشنگی باشه


اگه هرجا پُر از عطر گُلا شه


بدون اینو دلم پیش تو گیره


نمیتونه کسی جاتو بگیره


آخه با تو که چیزی به چِشَم کم نمیومد


تو بودی هیچ چیزی به چشمم نمیومد


ماهم تویی و شب بی تو مهتابی نمیشد


آفتاب واسه من پیش تو آفتابی نمیشد

 

 



:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 4 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا


رنگی به رنگ چشم سیاهت نمی رسد


شب می دود، به مرز شباهت نمی رسد


من اشتباه کردم اگر ماه گفتمت


خورشید هم به صورت ماهت نمی رسد


هردفعه کودک غزلم می پرد هوا


دستش به میوه های نگاهت نمی رسد


هر وقت می زند به سرم فکر عاشقی


جایی به جز کنار و پناهت نمی رسد

 



:: بازدید از این مطلب : 372
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 3 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد..

پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود.

دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند،

از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید

احساس خوشبختی می کرد.


در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن

ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک

جمله برای پسر می نوشت

و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت.

دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای

بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

 

 

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد،

چشمانش به باریکی یک خط می شد.


در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی

بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه

برای دوست پسرهای

خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از

مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار

دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.


روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت.

به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود.

در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در

دانشگاهی که پسر درس می خواند،

پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.


دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد.

اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد.

زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی

قفسه اش به شش تا رسیده بود.


دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد.

در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده

و تجارت موفقی را آغاز کرده است.

چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی،

دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود

و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.


زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از

همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش،

مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت:

فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که

شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده

و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و

طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند.

دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی،

پسر را مست پیدا کرد.

دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام  پس اندازش

در آن بود در دست پسر گذاشت.

پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت:

مست هستید، مواظب خودتان باشید.


زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد.

در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد.

روزی دختر را پیدا کرد و

خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد

اما دختر همه را رد کرد

و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟


پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.


چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت

ولی به مراسم عروسی اش نرفت.


مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش،

هر روز در بیمارستان

یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش،

پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم،

می توانید آن را برای من نگهدارید ؟


پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال  استراحت بود که ناگهان نوه اش

یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ،

نوشته های روی این ستاره چیست؟


مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید:

این را از کجا پیدا کردی؟

کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.


پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟


پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟


کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::


معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست

که بی اعتنا به نتیجه دوستت دارد.

 



:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 135
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 1 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

هر برگي كه دست روزگار از دفتر زندگانيم جدا مي كند،



آرزويي شيرين را با خود به همراه دارد كه با فنا شدنش،



جزئي از وجود مرا به تباهي مي كشاند؛؛؛



و من هر روز در انتظار برگي ديگرم؛؛؛



ولي افسوس كه آن روزهاي خوش هرگز فرا نخواهند رسيد...



و شايد روزي كه از آن مي گريزم فرا رسد و من در گورستان

آرزوهايم،



در زير خروارها خاك كه جسم نحيفم را در آغوش گرفته به ابديت

بپيوندم...

 

 



:: بازدید از این مطلب : 377
|
امتیاز مطلب : 145
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : 31 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

شکسپیر: اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت

از اول برای تو نبوده.


ویکتور هوگو:کسی رو که دوستش داری هر چند وقت یه بار بهش یادآوری کن که او را

دوست داری!!!!!!!!!!!


دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او

تکامل خواهد یافت.


دانشجوی آمار: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته

باشد، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است.


دانشجوی فیزیک: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، به

خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء

با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است.


دانشجوی حسابداری: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ،

رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست.


دانشجوی ریاضی: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق

قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن.


دانشجوی کامپیوتر: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، از

دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که Delete اش کنی.


دانشجوی خوشبین: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد.


دانشجوی عجول: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن .... اگر در مدت زمانی

معین برنگشت فراموشش کن.


دانشجوی شکاک: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ....اگر برگشت، از او بپرس " چرا "؟


دانشجوی صبور: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ....اگر برنگشت،

منتظرش بمان تا برگردد.


دانشجوی رشته صنایع: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ،

باز هم به حال خود رهایش کن این کار را مرتب تکرار کن...

 

 



:: بازدید از این مطلب : 423
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 29 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

رز زيباييست پس دوستم دارد  

 

 



ندارد چون هيچ وقت برايم رز نخريد

 

 



پر پرش مي کنم رز را

 

 



دوست دارد مرا

 

 



دوست ندارد مرا

 

 



دوست دارد مرا

 

 



ندارد اگر نه رهايم نمي کرد

 

 



دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد! است

 

 



ندارد اگر نه رهايم نمي کرد

 

 



دارد اگر نداشت به سراغم نمي آمد

 

 



ندارد چون از ابتدا قصدش رفتن بود

 

 



دارد اگر قصد رفتن داشت چرا از ابتدا آمد ؟

 

 



ندارد خودت خوب مي داني

 

 



دارد چون جوابم را ندادي

 

 



ندارد ، آمد که بسوزاند دلت را !

 

 



دارد اگر نداشت چکار به دلم داشت ؟

 

 



ندارد ، دل سوزاندن عادتش بود !

 

 



دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد ، است

 

 



ندارد ، نوبتي هم باشد دوستت ندارد

 

 



دارد ، چون دل به دل راه دارد

 

 



ندارد ، خودت را گول نزن ، دل هم به دل راه ندارد

 

 



دارد . . .

 

 



ندارد . . .

 

 



دارد . . .

 

 



ندارد . . .

 

 



چه داشته باشد چه نداشته باشد مهم نيست



به هر حال
من دوستش دارم

 

  ببین رها تونستم براش شکلک پیدا کنم!! گل که هست ولی خب....!!

اخموی بداخلاق منو ببین!!!!!!!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 381
|
امتیاز مطلب : 131
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 28 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

توي کلاس چشم تو زنگا همه رياضيه

 
هميشه التماس من با چشم تو موازيه


توي کلاس چشم تو زنگا يه وقت جغرافيه


ما دريا رو مي خوايم چيکار,چشماي نازت کافيه


توي کلاس چشم تو گاهي ميشه زنگ زبان


دوسِت دارم ياد نمي دن,بلد بوديم ما پيش از آن


توي کلاس چشم تو يه وقتا زنگ فيزيکه


آهن ربايي؟که دلم انقد به چشمات نزديکه؟


توي کلاس چشم تو يه زنگي هست به نام جبر


از چشم تو ناز کردن و از دل من هميشه صبر


توي کلاس چشم تو يه زنگه اسمش احتمال


شايد تو اين زنگ برسيم به آرزوهاي محال


توي کلاس چشم تو اجازه دادن آسونه


چون کسي بيرون نمي ره هرکي بره پشيمونه


توي کلاس چشم تو نگاها روي نيمکته


موندنِ تو,دستِ تواِ...تو ميگي هرچي قسمته


توي کلاس چشم تو پُرِ مدادِ قرمزه


دفترِ مشقمون پُر از جمله ي بي تو هرگزه


توي کلاس چشم تو ميز پُرِ يادگاريه


بيشتر ميزامون پُر از چرا دوسم نداريه


توي کلاسِ چشم تو يه وقتا زنگ دستوره


رفتنو صرفش مي کنه دلم با اينکه مجبوره


توي کلاسِ چشمِ تو دلا هميشه عاشقه


من شنيدم فردا کلاس تو دشتاي شقايقه


توي کلاس چشم تو هر پرسشي قدِغنه


با چشم تو جوابِ تک تکِ سؤالا روشنه


توي کلاس چشمِ تو ديوونگي يه رنگيه


اِنقد که محو تو ميشيم نمي دونيم چه زنگيه


توي کلاس چشمِ تو يه وقتا زنگِ هنره


فايده نداره واسه تو,هرچي ميگم بي اثره


توي کلاس چشمِ تو از کُلِّ دنيا اومدن


بيدار شدم,چه خوابي بود انگار بازم زنگو زدن

 

قبول کردم که ما از هم دوريم


قبول کردم که اين فاصله پُر نميشه


قبول کردم که اشتباه کردم


من اشتباه کردم


من که فکر کردم تو دوسم داري


من که يه سال چشم به راه بودم


من که فکر ميکردم بايد دل به دل راه داشته باشه


ولي نداشت


نداره


تو مالِ من نيستي


نمي خواي باشي


ولي خاطره هامو کسي نمي تونه اَزَم بگيره


هرچند ... مسخره باشن


هرچند بي سروته باشن


واسه من هنوزم قشنگن


هنوزم حسي رو که دلم خيلي وقتا گمش ميکنه رو بهش ميده

هنوزم .........



:: بازدید از این مطلب : 541
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 27 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

چه کسی میداند که تو در پیله ی خود تنهایی

 

چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی

 

پیله ات را بگشای

 

تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی

 



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 22 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

این شعرِ مالِ فرزاد حسنیه...

رها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اون شبو که یادت میاد؟؟؟؟

تو حتماً یادته چون واسه تو خاطره انگیز تر بود...ولی حرفای فرزاد فکر میکنیم واسه 2تامون قشنگ بود

از اون شب یه حسه دیگه ای بهش دارم...وقتی اون حرفارو زد...حرفاش.............

ما که از این شانسا نه داشتیم و نه داریم...

ما فقط با اونی که گفت 1 چیز مشترک داریم!!!!!!!!!!!!!!!


کی می خوای بشینی تا من                   برات از خودم بگم باز


صبر تو چقدره تا من                          بشکنم پشت یه آواز


دخترم قصه نمی گم                           نمی خوام بهم بخندی


یا فقط به احترامم                              چش رو هر چی هست ببندی


نمی خوام بونه بگیری                       که چرا زخمی سینه ام ؟


یا ازم دلت بگیره                              که نشد تو را ببینم !


دخترم زخمای بابا                             مال عشق فوق العادست 


به خدا اشکای بابا                             بیخودی نیس ;  بی اراده اس


اگه می بینی رفیقام                           هنوزم مردن و تنها


اگه حتی یه ستاره                            نشده به اسم بابا


غمی نیست ما برقراریم                    اون بالا یکی رو داریم


پشت ابر بی قراری                        هنوزم چش انتظاریم


ما هنوز چش انتظاریم                    چش به راه یه بهاریم


اون بالا یکی را داریم                     ما هنوز چش انتظاریم !

 

 



:: بازدید از این مطلب : 321
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

بايد فراموشت کنم چنديست تمرين ميکنم

 


من مي توانم مي شود,آرام تلقين ميکنم

 


با عکس هاي ديگري تا صبح صحبت مي کنم

 


با آن اُتاق خويش را بيهوده تزيين ميکنم

 


سخت است اما مي شود در نقش يک عاقل روم

 


شب نه دعايت مي کنم نه صبح نفرين ميکنم

 


حالم نه اصلاً خوب نيست تا بعد بهتر مي شود

 


فکري برايِ اين دلِ تنهاي غمگين ميکنم

 


من مي پذيرم رفته اي و برنمي گردي همين

 


خود را براي درک اين صد بار تحسين مي کنم

 


خوابم نمي آيد ولي از ترسِ بيداري به زور

 


با لطفِ قرصِ قدِّ نقل يک خواب رنگين مي کنم

 


اين دردِ زردِ بي کسي برشانه جا خوش کرده است

 


از روي عادت دوستي با بارِ سنگين مي کنم

 


هرچه دعا کردم نشد شايد کسي آمين نگفت

 


حالا تقاضاي دلي سرشار از آمين ميکنم

 


نه اسب,نه باران,نه مرد,تنهايم و اين دايمي ست

 


اسب حقيقت را خودم با اين نشان زين مي کنم

 


يا مي بَرم,يا باز هم نقش شکستي تلخ را

 


در خاطرات سرخ خود با رنج آذين ميکنم

 


حالا نه تو مال مني,نه خواستي سهمت شوم

 


اين مشکل من بود و هست در عشق گلچين مي کنم

 


کم کم ز يادم ميروي اين روزگار و رسم اوست

 


اين جمله را با تلخي اش صد بار تضمين مي کنم

 

 

می بینی رها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

دوباره به همین شعر رسیدم...

 

دوباره.....................

 

صد باره دیگه ام این اتفاق بیفته بازم به همین شعر میرسم

 

اُمیدوارم امشب تو حدسای اون مسخره ی بی جنبه ما نباشیم

به اندازه کافی خودمونو ضایع کردیم تا حالا

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 301
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 17 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

روی هرچی دس گذاشتم یکی زودتر اونو برده

روی سرنوشتم انگار مُهر این حادثه خورده

همیشه بهم میگفتن تو دوباره دیر رسیدی

دوباره شکست و تأخیر با یه دنیا نا اُمیدی

گلی رو که من می خواستم یکی قبلاً چیده بودش

قبلِ من یکی به مقصد همیشه رسیده بودش

نیمکتِ رو به بلوطا شد مالِ یه کسِ دیگه

آخه دیر رسیده بودم اینو یه پرنده میگه

قبلِ من یکی طلسم قلعه ی دورو شکسته

حالا رفته توی قلعه خوش و بی غصه نشسته

هدیه ای که دیده بودم قبلِ من یکی خریده

من همون مسافرم که به تِرَن باز نرسیده

.............

 

چرا ما انقد بدشانسم؟؟؟؟؟؟یونیه خودمون این گرایشُ نداره؟؟؟؟اگه

شانس ماست که باید موش اونجا قبول شه ولی مداد و طوسی و واسه

همیشه از اون خراب شده میرن

رها خیلی حالم بده......اون کورسویه اُمیدیَم که داشتم از بین رفت

اصلاً دیگه حرفی واسه زدن باقی نمی مونه

این یعنی یه شکست دوباره....یعنی باید دوباره شروع کنیم....ولی

من دیگه خسته شدم....دیگه انرژی ندارم

نمی کشم دیگه....آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و عادت درد سنگینی ست وقتی اوج میگیرد

به من عادت نکردی طعم حرفم را نمی دانی

تماشا می کنم این قصه را زیبای من امّا

خدا را خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی

من رسماً اعلام دوباره شکستن می کنم...........ولی دیگه بی خیال

دل میشم...........

همین که تنها باشه بهتره تا اینکه هرکی از راه برسه نابودش

کنه.............................



:: بازدید از این مطلب : 283
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

تقدیم به رها جووووووووووووووووووون!!

به اُمید روزی که تنها دلخوشیمون "نگاه" نباشه!!!!

که به قول شاعر:

در پی آن نگاه های بلند         حسرتی ماند و آه های بلند

 

درسته من موافقم زندگي زيبا نمي شه


تو فالِ بد اقباليا هيشکي مثِ ما نمي شه


اشکاي ما هرچِقَدم با همديگه گريه کنيم


اندازه ي يه گوشه ي کوچيکِ دريا نمي شه


هرچي من و تو بشينيم شب تا سحر دعا کنيم


فرقي نمي کنه بازم,معجزه پيدا نمي شه


آدم اگه عاشق باشه يکي هميشه باهاشه


من عاشقم,تو عاشقي,عاشق که تنها نمي شه


خيليا به هرکي بخوان بي دردِسر زود مي رسن


من و تو خواستيم برسيم ميگن که حالا نمي شه


همه ميگن که من و تو طاقتمون خيلي کمه


ميگن که فردا روشنه,پس چرا فردا نمي شه


يلداي هر سال که ميشه ميريم سراغِ فالِ عشق


دردايِ ما با حافظم ديگه مداوا نمي شه


ميگن مدارا بکنيم با بازيايِ سرنوشت


آدم عاشق که ديگه,اهلِ مدارا نمي شه


سؤال کنم جواب ميدي؟فقط يه جمله بنويس


بگو که مي رسيم به عشق؟آخر ميشه يا نمي شه

البته مصرع آخر یکم دست کاری شده با اجازه!!!!

این پنجره ی یونیه ها!!!!

محله دید زدن انواع و اقسام موجودات!!!

 



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

بي تو طوفان زده دشت جنونم


صيدافتاده به خونم


تو چه‌سان مي‌گذري غافل از اندوه درونم؟


بي من از کوچه گذر کردي و رفتي


بي من از شهر سفر کردي و رفتي


قطره‌اي اشک درخشيد به چشمان سياهم


تا خم کوچه به دنبال تو لغزيد نگاهم


تو نديدي...


نگهت هيچ نيفتاد به راهي که گذشتي


چون در خانه ببستم،


دگر از پا نشستم


گوئيا زلزله آمد،


گوئيا خانه فروريخت سر من


بي تو من در همه شهر غريبم


بي تو، کس نشنود ازاين دل بشکسته صدائي


بر نخيزد دگر از مرغک پر بسته نوائي


تو همه بود و نبودي


تو همه شعر و سرودي


چه گريزي ز بر من


که ز کوي‌ات نگريزم


گر بميرم ز غم دل


به تو هرگز نستيزم


من و يک لحظه جدايي؟

 
نتوانم، نتوانم


بي تو من زنده نمانم ...

 



:: بازدید از این مطلب : 274
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 13 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

آرزوي من اينست در سپيده اي شفاف


در دلت شوم مهمان,يک سپيده بي انصاف


آرزوي من اينست توي عصر طوفاني


قانعم کني جوري که هميشه مي ماني


آرزوي من اينست که تو مال من باشي


غير ممکنِه ممکن,تو محالِ من باشي


آرزوي من اينست بين اين همه انسان


نيّت تو من باشم توي فال با فنجان


آرزوي من اينست که تو ساز من باشي


من نيازِ تو باشم,تو نيازِ من باشي


آرزوي من اينست از سفر نگويي تو


تو هم آرزويي کن,اوج آرزويي تو


آرزوي من اينست,آرزو کني من را


معني اش کني با عشق شعرِ سبزِ ماندن را


آرزوي من اينست مثل ليلي و مجنون


پيروي کنيم از عشق,اين جنونِ بي قانون


آرزوي من اين است در شبي که تاريکست


تو بگويي از وصلي که لطيف و نزديک است


آرزوي من اينست زيرِ سقف اين دنيا


من براي تو باشم تو براي من تنها

 

اینم از آرزوهای من!!!!!!

میگم رها! کاش میشد حداقل آدرس وبمونو بهشون میدادیم!!!!

نه؟؟؟؟؟؟؟خیلی خوب میشدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 



:: بازدید از این مطلب : 288
|
امتیاز مطلب : 131
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : 12 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

این عکسا رو گذاشتم واسه بعضیا که دیگه نه انقد سیگار بکشن نه دودشو تو دهن ملت خالی کنن

به در و دیوار یونی که توجه نمی کنن.....شاید به این توجه کردن!!!!!!!!!!!

تقدیم به سیگاریه آب سیب خور با عشق!!!!!!!!!

از طرف رها هم......مداد که پاکه........تقدیم به موش و موش موشی!!!!

 

همین!!!!!!!!!!



:: بازدید از این مطلب : 268
|
امتیاز مطلب : 122
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 11 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

واییییییییی... این چند روزه بعد از ظهرا چقد هوا قشنگ میشه........

من خیلی دوس دارم

یه جوری میشم

دیشب به مامانم گفتم هوا که اینجوری میشه من یه مدلی میشم

یه ذوق عجیبی تمام وجودمو میگیره و ...........کلی خاطره!!!!!!!!!!!!

آخه مثه پاییزه و پاییز واسم پر از خاطره ست!!!!!!

مامانم قضیه رو گرفت و فقط خندید...............

 

من عطر یاسِ خوشبو ندارم

در باغ رؤیا شب بو ندارم

قایق زیاد است اما برای

به تو رسیدن پارو ندارم

به تو رسیدن شاید طلسمست

من هم چراغ جادو ندارم

 



:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : 10 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

چشم من از دوریت هم ارغوانی هم تَرست

منتظر مانده بیایی طفلکی خوش باورست

من کجا و تو کجا چه روزگار مبهمی ست

فکر و ذکرم پیش تو,فکرِ تو جای دیگرست

هیچ چیزی کاش ننویسم برایت بعد از این

به گمانم هرچه که من می نویسم بدتر است

 



:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 97
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 9 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

 
و بعداز رفتنت!….
 
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل
 
هاي نيلوفر صدا كردم.
 
تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
.
پس ازِ يك جستجوي نقره اي
 
در كوچه هاي آبي احساس
 
تورا از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا
 
كردم
 
و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي
 
دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي
 
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
 
تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
 
همين بود آخرين حرفت
 
ومن بعد از عبور تلخ و غمگينت
 
حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب
 
ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
 
نمي دانم چرا رفتي؟
 
نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
 
و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
 
نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
 
ولي رفتي و بعد از رفتنت
 
باران چه معصومانه مي باريد
 
و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت
 
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
 
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره
 
با مهرباني دانه برمي داشت
 
تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
 
و بعد از رفتن تو ، آسمان چشمهايم خيس باران بود
 
و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي تو
 
تمام هستي ام از دست خواهد رفت
 
كسي حس كرد من بي تو
 
هزاران بار درهر لحظه خواهم مرد
 
و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!
 
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
 
و من با آنكه ميدانم تو هرگز ياد من را
 
با عبور خود نخواهي برد
 
هنوز آشفته ي چشمان زيباي توام
 
برگرد !
 
ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
 
و بعد از اين همه طوفان و وهم وپرسش و ترديد
 
كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت :
 
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو
 
در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
 
و من در حالتي مابين اشك و حسرت و ترديد
 
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سردست
 
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
 
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
 
نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز
 
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
 
 


:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

من فیلتر شکن می خوام.............می خوااااااااااااااااااااااااااااام



:: بازدید از این مطلب : 295
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 7 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

کاش یه فکری واسه این روزا میکردم

یه کاری چیزی.....کاش پشتیبان قلم چی میشدم.....بس که تنبلم سراغشم نرفتم

عرضه ی تموم کردن این رانندگیِ کوفتی رم ندارم....حالا هی میگن ایشالا تا 10 سال دیگه تو گواهینامه رومیگیری

همش تیکه همش متلک.....

وای رها نمی دونی چه زجری داره.....این زن داییه من راه و بیراه هی میگه ایشالا واسه تو ایشالا واسه تو

من از این دعاهای متلک بارکن نخوام نمی دونم کی رو باید ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کی رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمی ذارن آدم راحت زندگیشو بکنه

بد بختیه هااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

مونده رو وقتی که رفتی ساعت پیر دیواری

به اونم خبر رسیده دیگه ما رو دوس نداری



:: بازدید از این مطلب : 271
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 7 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

دیگه دارم دیوونه میشما................

آخه این چه وضعیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینم شد زندگی؟؟؟؟..........همش تکرار..............تکرار............تکرار..............

حالم داره بد میشه از این همه مسخره گی........

یه اتفاقی ..... یه حادثه ای .... یه کوفتی ......

شیطونه میگه پاشم برم اون خراب شده ها.....هرچند اونجا هم دیگه چیز جالبی پیدا نمیشه

ولی هرچی باشه از این روزایِ بی معنی بهتره

حالا هی مامانه میگه تو چته؟؟؟

چرا اینجوری ای؟؟ تو که همیشه ی خدا حوصله نداری.....تو که..............

اَه...............چیکار کنم من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکی بگه من چیکار کنم؟؟؟

هرچند خودم می دونم کسی چیزی نمی گه

 

حرف بزن ابر مرا باز کن

دیر زمانی ست که بارانی ام

حرف بزن,حرف بزن سالهاست

تشنه ی یک صحبت طولانی ام

                                      



:: بازدید از این مطلب : 304
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 6 / 5 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد