نوشته شده توسط : یلدا

توي کلاس چشم تو زنگا همه رياضيه

 
هميشه التماس من با چشم تو موازيه


توي کلاس چشم تو زنگا يه وقت جغرافيه


ما دريا رو مي خوايم چيکار,چشماي نازت کافيه


توي کلاس چشم تو گاهي ميشه زنگ زبان


دوسِت دارم ياد نمي دن,بلد بوديم ما پيش از آن


توي کلاس چشم تو يه وقتا زنگ فيزيکه


آهن ربايي؟که دلم انقد به چشمات نزديکه؟


توي کلاس چشم تو يه زنگي هست به نام جبر


از چشم تو ناز کردن و از دل من هميشه صبر


توي کلاس چشم تو يه زنگه اسمش احتمال


شايد تو اين زنگ برسيم به آرزوهاي محال


توي کلاس چشم تو اجازه دادن آسونه


چون کسي بيرون نمي ره هرکي بره پشيمونه


توي کلاس چشم تو نگاها روي نيمکته


موندنِ تو,دستِ تواِ...تو ميگي هرچي قسمته


توي کلاس چشم تو پُرِ مدادِ قرمزه


دفترِ مشقمون پُر از جمله ي بي تو هرگزه


توي کلاس چشم تو ميز پُرِ يادگاريه


بيشتر ميزامون پُر از چرا دوسم نداريه


توي کلاسِ چشم تو يه وقتا زنگ دستوره


رفتنو صرفش مي کنه دلم با اينکه مجبوره


توي کلاسِ چشمِ تو دلا هميشه عاشقه


من شنيدم فردا کلاس تو دشتاي شقايقه


توي کلاس چشم تو هر پرسشي قدِغنه


با چشم تو جوابِ تک تکِ سؤالا روشنه


توي کلاس چشمِ تو ديوونگي يه رنگيه


اِنقد که محو تو ميشيم نمي دونيم چه زنگيه


توي کلاس چشمِ تو يه وقتا زنگِ هنره


فايده نداره واسه تو,هرچي ميگم بي اثره


توي کلاس چشمِ تو از کُلِّ دنيا اومدن


بيدار شدم,چه خوابي بود انگار بازم زنگو زدن

 

قبول کردم که ما از هم دوريم


قبول کردم که اين فاصله پُر نميشه


قبول کردم که اشتباه کردم


من اشتباه کردم


من که فکر کردم تو دوسم داري


من که يه سال چشم به راه بودم


من که فکر ميکردم بايد دل به دل راه داشته باشه


ولي نداشت


نداره


تو مالِ من نيستي


نمي خواي باشي


ولي خاطره هامو کسي نمي تونه اَزَم بگيره


هرچند ... مسخره باشن


هرچند بي سروته باشن


واسه من هنوزم قشنگن


هنوزم حسي رو که دلم خيلي وقتا گمش ميکنه رو بهش ميده

هنوزم .........



:: بازدید از این مطلب : 572
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 27 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

چه کسی میداند که تو در پیله ی خود تنهایی

 

چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی

 

پیله ات را بگشای

 

تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی

 



:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 22 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

توی یک بغض همیشگی گریه هامو دوره کردی

جای خالیه نگاهت میگه تو بر نمی گردی

منمو یه بغض پنهان , خاطراتی پاره پاره

عاشق و غمگین و تنها این چه رسمه روزگاره

وقتی که تو هر ترانه من نمی رسم به تو باز

وقتی که یه دنیا راهمه برسم به اوج آواز

دلم از دنیا میگیره شعر چشماتو می خونم

کاش ببینمت دوباره ولی افسوس نمی تونم

دوباره بیا به خوابم ای تو تنها عشق نابم

بگو این قصه دروغه من کجای این سرابم

بگو این دخیل عشقو به کجای خونه بستی

که توی طلسم پاییز گم شدی رفتی شکستی

آسمون پشت و پناهت ای عزیز بی سرانجام

من و این زمین تنها عاشقونه تورو میخوایم

حالا این ابر قدیمی دست رو شونه هام می ذاره

سرنوشتمو می دونه که به حال من می باره

جای خالیه نگاهت میگه تو برنمی گردی

بغض بی وقفه ی بارون میگه تو بر نمیگردی

 

http://www.nightmelody.com/gallery/albums/nightmelody-com-1101.jpg



:: بازدید از این مطلب : 337
|
امتیاز مطلب : 147
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : 22 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

ديگر از سختي‌هاي زندگي گله‌مند نخواهيم بود،

اگر به ياد آوريم كه سفر ما به زمين نه براي تفريح و خوش‌گذراني،

بلكه براي حضور و پيروزي در مبارزه‌اي بوده ‌است سخت،

 نيازمند سخت‌كوشي و تحمل سختي‌ها،

نيازمند بيدار ماندن‌ها و هشيار بودن‌ها، طاقت‌ داشتن‌ها و صبوري‌ كردن‌ها.

در زمين، بدون هيچ استثناء، يكايك ما مبارزيم،

اما نه در مبارزه با يكديگر، بلكه در جهادي بزرگ با نفس خويش،

 و جاري در لحظه‌لحظه‌هاي زندگي‌.

و فاتح زمين و ميدان زندگي،

مبارزي خواهد بود كه بر نفس خود غالب آيد،

و اين‌گونه از خود، و از اين زمين مبارزه، به‌خوبي گذر كند...

اما واي بر آن‌كه از بودن در ميدان مبارزه،

 و مبارز بودن خود غافل باشد و غافل بماند،

او ميدان را واگذراده و اسير و تسليم دشمن است،

و در نهايت شكست‌خورده‌اي زمين‌گير، اسير زمين و اسيري در بند نفس.

این بیشتر خطاب به خودمه!



:: بازدید از این مطلب : 349
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 20 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

چشم و دستان مرا حالی به حالی کرد و رفت

 

به درک که رفت...به جهنم.

اینم آخر عشق ما یلدا...هر چند آخرش از اولش معلوم بود.

دیگه جز نفرت چیزی نمونده...نفرت از همشون.

 

 

در میان خارها هم میشود یک یاس بود- در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود - می شود حتی برای دیدن پروانه ها شیشه های مات یک متروکه راالماس بود

 



:: بازدید از این مطلب : 328
|
امتیاز مطلب : 153
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : 19 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

 
و بعداز رفتنت!….
 
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل
 
هاي نيلوفر صدا كردم.
 
تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
.
پس ازِ يك جستجوي نقره اي
 
در كوچه هاي آبي احساس
 
تورا از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا
 
كردم
 
و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي
 
دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي
 
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
 
تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
 
همين بود آخرين حرفت
 
ومن بعد از عبور تلخ و غمگينت
 
حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب
 
ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
 
نمي دانم چرا رفتي؟
 
نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
 
و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
 
نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
 
ولي رفتي و بعد از رفتنت
 
باران چه معصومانه مي باريد
 
و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت
 
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
 
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره
 
با مهرباني دانه برمي داشت
 
تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
 
و بعد از رفتن تو ، آسمان چشمهايم خيس باران بود
 
و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي تو
 
تمام هستي ام از دست خواهد رفت
 
كسي حس كرد من بي تو
 
هزاران بار درهر لحظه خواهم مرد
 
و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!
 
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
 
و من با آنكه ميدانم تو هرگز ياد من را
 
با عبور خود نخواهي برد
 
هنوز آشفته ي چشمان زيباي توام
 
برگرد !
 
ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
 
و بعد از اين همه طوفان و وهم وپرسش و ترديد
 
كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت :
 
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو
 
در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
 
و من در حالتي مابين اشك و حسرت و ترديد
 
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سردست
 
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
 
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
 
نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز
 
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
 
 


:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

تقدیم به رها جووووووووووووووووووون!!

به اُمید روزی که تنها دلخوشیمون "نگاه" نباشه!!!!

که به قول شاعر:

در پی آن نگاه های بلند         حسرتی ماند و آه های بلند

 

درسته من موافقم زندگي زيبا نمي شه


تو فالِ بد اقباليا هيشکي مثِ ما نمي شه


اشکاي ما هرچِقَدم با همديگه گريه کنيم


اندازه ي يه گوشه ي کوچيکِ دريا نمي شه


هرچي من و تو بشينيم شب تا سحر دعا کنيم


فرقي نمي کنه بازم,معجزه پيدا نمي شه


آدم اگه عاشق باشه يکي هميشه باهاشه


من عاشقم,تو عاشقي,عاشق که تنها نمي شه


خيليا به هرکي بخوان بي دردِسر زود مي رسن


من و تو خواستيم برسيم ميگن که حالا نمي شه


همه ميگن که من و تو طاقتمون خيلي کمه


ميگن که فردا روشنه,پس چرا فردا نمي شه


يلداي هر سال که ميشه ميريم سراغِ فالِ عشق


دردايِ ما با حافظم ديگه مداوا نمي شه


ميگن مدارا بکنيم با بازيايِ سرنوشت


آدم عاشق که ديگه,اهلِ مدارا نمي شه


سؤال کنم جواب ميدي؟فقط يه جمله بنويس


بگو که مي رسيم به عشق؟آخر ميشه يا نمي شه

البته مصرع آخر یکم دست کاری شده با اجازه!!!!

این پنجره ی یونیه ها!!!!

محله دید زدن انواع و اقسام موجودات!!!

 



:: بازدید از این مطلب : 346
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

روی هرچی دس گذاشتم یکی زودتر اونو برده

روی سرنوشتم انگار مُهر این حادثه خورده

همیشه بهم میگفتن تو دوباره دیر رسیدی

دوباره شکست و تأخیر با یه دنیا نا اُمیدی

گلی رو که من می خواستم یکی قبلاً چیده بودش

قبلِ من یکی به مقصد همیشه رسیده بودش

نیمکتِ رو به بلوطا شد مالِ یه کسِ دیگه

آخه دیر رسیده بودم اینو یه پرنده میگه

قبلِ من یکی طلسم قلعه ی دورو شکسته

حالا رفته توی قلعه خوش و بی غصه نشسته

هدیه ای که دیده بودم قبلِ من یکی خریده

من همون مسافرم که به تِرَن باز نرسیده

.............

 

چرا ما انقد بدشانسم؟؟؟؟؟؟یونیه خودمون این گرایشُ نداره؟؟؟؟اگه

شانس ماست که باید موش اونجا قبول شه ولی مداد و طوسی و واسه

همیشه از اون خراب شده میرن

رها خیلی حالم بده......اون کورسویه اُمیدیَم که داشتم از بین رفت

اصلاً دیگه حرفی واسه زدن باقی نمی مونه

این یعنی یه شکست دوباره....یعنی باید دوباره شروع کنیم....ولی

من دیگه خسته شدم....دیگه انرژی ندارم

نمی کشم دیگه....آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و عادت درد سنگینی ست وقتی اوج میگیرد

به من عادت نکردی طعم حرفم را نمی دانی

تماشا می کنم این قصه را زیبای من امّا

خدا را خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی

من رسماً اعلام دوباره شکستن می کنم...........ولی دیگه بی خیال

دل میشم...........

همین که تنها باشه بهتره تا اینکه هرکی از راه برسه نابودش

کنه.............................



:: بازدید از این مطلب : 306
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

این شعرِ مالِ فرزاد حسنیه...

رها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اون شبو که یادت میاد؟؟؟؟

تو حتماً یادته چون واسه تو خاطره انگیز تر بود...ولی حرفای فرزاد فکر میکنیم واسه 2تامون قشنگ بود

از اون شب یه حسه دیگه ای بهش دارم...وقتی اون حرفارو زد...حرفاش.............

ما که از این شانسا نه داشتیم و نه داریم...

ما فقط با اونی که گفت 1 چیز مشترک داریم!!!!!!!!!!!!!!!


کی می خوای بشینی تا من                   برات از خودم بگم باز


صبر تو چقدره تا من                          بشکنم پشت یه آواز


دخترم قصه نمی گم                           نمی خوام بهم بخندی


یا فقط به احترامم                              چش رو هر چی هست ببندی


نمی خوام بونه بگیری                       که چرا زخمی سینه ام ؟


یا ازم دلت بگیره                              که نشد تو را ببینم !


دخترم زخمای بابا                             مال عشق فوق العادست 


به خدا اشکای بابا                             بیخودی نیس ;  بی اراده اس


اگه می بینی رفیقام                           هنوزم مردن و تنها


اگه حتی یه ستاره                            نشده به اسم بابا


غمی نیست ما برقراریم                    اون بالا یکی رو داریم


پشت ابر بی قراری                        هنوزم چش انتظاریم


ما هنوز چش انتظاریم                    چش به راه یه بهاریم


اون بالا یکی را داریم                     ما هنوز چش انتظاریم !

 

 



:: بازدید از این مطلب : 343
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 18 / 5 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

بايد فراموشت کنم چنديست تمرين ميکنم

 


من مي توانم مي شود,آرام تلقين ميکنم

 


با عکس هاي ديگري تا صبح صحبت مي کنم

 


با آن اُتاق خويش را بيهوده تزيين ميکنم

 


سخت است اما مي شود در نقش يک عاقل روم

 


شب نه دعايت مي کنم نه صبح نفرين ميکنم

 


حالم نه اصلاً خوب نيست تا بعد بهتر مي شود

 


فکري برايِ اين دلِ تنهاي غمگين ميکنم

 


من مي پذيرم رفته اي و برنمي گردي همين

 


خود را براي درک اين صد بار تحسين مي کنم

 


خوابم نمي آيد ولي از ترسِ بيداري به زور

 


با لطفِ قرصِ قدِّ نقل يک خواب رنگين مي کنم

 


اين دردِ زردِ بي کسي برشانه جا خوش کرده است

 


از روي عادت دوستي با بارِ سنگين مي کنم

 


هرچه دعا کردم نشد شايد کسي آمين نگفت

 


حالا تقاضاي دلي سرشار از آمين ميکنم

 


نه اسب,نه باران,نه مرد,تنهايم و اين دايمي ست

 


اسب حقيقت را خودم با اين نشان زين مي کنم

 


يا مي بَرم,يا باز هم نقش شکستي تلخ را

 


در خاطرات سرخ خود با رنج آذين ميکنم

 


حالا نه تو مال مني,نه خواستي سهمت شوم

 


اين مشکل من بود و هست در عشق گلچين مي کنم

 


کم کم ز يادم ميروي اين روزگار و رسم اوست

 


اين جمله را با تلخي اش صد بار تضمين مي کنم

 

 

می بینی رها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

دوباره به همین شعر رسیدم...

 

دوباره.....................

 

صد باره دیگه ام این اتفاق بیفته بازم به همین شعر میرسم

 

اُمیدوارم امشب تو حدسای اون مسخره ی بی جنبه ما نباشیم

به اندازه کافی خودمونو ضایع کردیم تا حالا

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 330
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 17 / 5 | نظرات ()