نوشته شده توسط : رها

 

حالم بد نيست غم کم می خورم ،کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

خنجری بر قلب بيمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد يک شبه بيداد آمد داد شد

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام


در ميان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم

بعد ازاين بابی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم

درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است باور می کنم

من که با دريا تلاطم کرده ام راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوش باورم گولم مزن!

من نمی گويم که خاموشم مکن من نمی گويم فراموشم مکن

من نمي گويم که با من يار باش من نمی گويم مرا غم خوار باش

 

من نمی گويم،دگر گفتن بس است گفتن اما هيچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شيرين! شاد باش دست کم يک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما ياری نبود قصه هايم را خريداری نبود!!!

وای! رسم شهرتان بيداد بود شهرتان از خون ما آباد بود

از درو ديوارتان خون می چکد خون من،فرهاد،مجنون می چکد

خسته ام از قصه های شوم تان خسته از همدردی مسموم تان

اينهمه خنجر دل کس خون نشد اين همه مجنون،کسی لیلی نشد

آسمان خالی شد از فريادتان بيستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پيشه ام بويی از فرهاد دارد تيشه ام

عشق از من دورو پايم لنگ بود قيمتش بسيار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پايم خسته بود تيشه گر افتاد دستم بسته بود

هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه! هيچ کس اندوه مارا ديد؟ نه!

هيچ کس اشکی برای ما نريخت هر که با ما بود از ما می گريخت

چند روزی هست حالم ديدنیست حال من از اين و آن پرسيدنيست

گاه بر روی زمين زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت يک غزل آمد که حالم را گرفت:

 

 

 

" ما زياران چشم ياری داشتيم خود غلط بود آنچه می پنداشتيم"


نه...این حماقتا فایده ای نداره...



:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : 16 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا


پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه اي مي نوشت.
بالاخره پرسيد:
-ماجراي کارهاي خودمان را مي نويسيد ؟ درباره ي من مي نويسيد ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشيد و لبخند زنان به نوه اش گفت :
-درسته درباره ي تو مي نويسم اما مهم تر از نوشته هايم مدادي است که با آن مي نويسم .
مي خواهم وقتي بزرگ شدي مانند اين مداد شوي .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيز خاصي در آن نديد .
-اما اين هم مثل بقيه مدادهايي است که ديده ام .
-بستگي داره چطور به آن نگاه کني.
در اين مداد 5 خاصيت است که اگر به دستشان بياوري ، تا آخر عمرت با آرامش زندگي مي کني.

صفت اول :
مي تواني کارهاي بزرگ کني اما نبايد هرگز فراموش کني که دستي وجود دارد که حرکت تو را هدايت مي کند .
اسم اين دست خداست .
او هميشه بايد تو را در مسير ارده اش حرکت دهد .

صفت دوم :
گاهي بايد از آنچه مي نويسي دست بکشي و از مداد تراش استفاده کني . اين باعث مي شود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تيزتر مي شود .
پس بدان که بايد رنج هايي را تحمل کني چرا که اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي .

صفت سوم :
مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاک کردن يک اشتباه از پاک کن استفاده کنيم .
بدان که تصيح يک کار خطا ، کار بدي نيست . در واقع براي اينکه خودت را در مسير درست نگهداري مهم است.

صفت چهارم :
چوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست ، زغالي اهميت دارد که داخل چوب است .
پس هميشه مراقبت درونت باش چه خبر است .

صفت پنجم :
هميشه اثري از خود به جا مي گذارد .
بدان هر کار در زندگي ات مي کني ردي به جا مي گذارد و سعي کن نسبت به هر کاري مي کني هوشيار باشي و بداني چه مي کني
.

       

 
 
جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو, نیست بگو, راست بگو
 
بگو دیگه................مرگ من بگوووووووووووو
جواب بده.............
تا کی سکوت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا کی منتظر باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه چیکار کنم؟؟؟ جوابمو بده لعنتی؟؟؟چرا ساکتی؟؟؟؟؟
 

 



:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 155
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 15 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

وقتي کسي رو دوست داري،حاضري جون فداش کني

حاضري دنيارو بدي،فقط يه بار نيگاش کني 

به خاطرش داد بزني،به خاطرش دروغ بگي 

رو همه چي خط بکشي،حتّي رو برگ زندگي 

وقتي کسي تو قلبته،حاضري دنيا بد بشه 

فقط اوني که عشقته،عاشقي رو بلد باشه 

قيد تموم دنيارو به خاطرِ اون مي زني

خيلي چيزارو مي شکني ، تا دل اونو نشکني 

حاضري که بگذري از دوستاي امروز و قديم 

امّا صداشو بشنوي ، شب از ميون دوتا سيم 

حاضري قلب تو باشه ، پيش چشاي اون گرو 

فقط خدا نکرده اون ، يه وقت بهت نگه برو 

حاضري هر چي دوس نداشت ، به خاطرش رها کني 

حسابتو حسابي از ، مردم شهر جدا کني  

حاضري حرف قانون و ، ساده بذاري زير پات

 

به حرف اون گوش کني و به حرف قلب باوفات 

وقتي بشينه به دلت ، از همه دنيا مي گذري 

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتي مي بري 

حاضري جونت و بدي ، يه خار توي دستاش نره 

حتي يه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره 

حاضري مسخرت کنن ، تمام آدماي شهر 

امّا نبيني اون باهات  کرده واسه يه لحظه قهر 

حاضري هر جا که بري  به خاطرش گريه کني 

بگي که محتاجشي و  به شونه هاش تکيه کني 

حاضري که به خاطر  خواستن اون ديوونه شي 

رو دست مجنون بزني  با غصه هاهمخونه شي 

حاضري مردم همشون  تو رو با دست نشون بدن 

ديوونه هاي دوره گرد 

واسه تو دس تکون بدن 

حاضري اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن 

کار تو به کسي بدن ، جات اونو انتخاب کنن 

حاضري که بگذري از ، شهرت و اسم و آبروت 

مهم نباشه که کسي ، نخواد بشينه روبروت 

وقتي کسي تو قلبته ، يه چيزقيمتي داري

 

  ديگه به چشمت نمي ياد ، اگر که ثروتي داري 

حاضري هر چي بشنوي ، حتي اگه سرزنشه

به خاطر اون کسي که ، خيلي برات با ارزشه 

حاضري هر روز سر اون ، با آدما دعوا کني 

غرورتو بشکني و باز خودتو رسوا کني 

حاضري که به خاطرش ، پاشي بري ميدون جنگ 

عاشق باشي اما بازم ، بگيري دستت يه تفنگ 

حاضري هر کي جز اونو ، ساده فراموش بکني

پشت سرت هر چي مي گن ، چيزي نگي گوش بکني 

حاضري هر چي که داري ، بيان و از تو بگيرن 

پرنده هاي شهرتون ، دونه به دونه بميرن   

وقتي کسي رو دوس داري ، صاحب کلّي ثروتي 

 نذار که از دستت بره ، اين گنجِ خيلي قيمتی



:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : 14 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

از اونجایی که چیزی به شروع روزهای زیبای دانشگاه نمونده گفتم این پستُ بذارم که.....

اعصابم داغونه...چه جوری میتونن انقدر راحت توهین کنن؟؟؟

الهی بمیری که نمی فهمی چی میگی

 خودتی ....خودددددددددددت

رها این وصفه حاله خودمونه ها !!! مخصوصاً ترم به یاد ماندنیه 2!!!!!

چقدر ترم خوبی بود........چقدر..........

فایده نداره بازم عصبیم

 

شروع ترم (تصمیم کبری!!)







یک هفته بعد از شروع ترم








دو هفته بعد از شروع ترم (آکواریوم!!)







قبل از میان ترم








در طول امتحان میان ترم







بعد از امتحان میان ترم








اطلاع از برنامه پایان ترم








6 روز قبل از پایان ترم








5 روز قبل از پایان ترم







4 روز قبل از پایان ترم (این خودمم!!)






3 روز قبل از پایان ترم (سالن مطالعه!!)






2 روز قبل از پایان ترم







1 روز قبل از پایان ترم







شب قبل از امتحان






1 ساعت قبل از امتحان (ما 1 ساعت قبل از امِ ریاضی 2 چیکار میکردیم؟؟!!!)








در طول امتحان






هنگام خروج از سالن امتحان (چهره ما  حتی بعد از..!!!)

 



:: بازدید از این مطلب : 311
|
امتیاز مطلب : 157
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 13 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

چرا آدم وقتی نمیخواد به طرف فک کنه هی خوابشو میبینه؟!

مگه زوره؟

ای بابا!!خلاصه که امروز ظهر خوابشو دیدم.

خواب دیدم رفتم یونی و اونم اونجا بود!انگار یه جشنی مهمونی ای چیزی بود!!شایدم افطاری بود!

سلام کردم و طبق معمول به صورت سایلنت جوابمو داد.

منم رفتم یه جایی عین یه اتاق بود،شایدم یه کلاس بود.شروع کردم زنگ زدن بهش!!!!

اونم اصلا جواب نمیداد!!!

خلاصه منم عصبانی شدم از کلاس اومدم بیرون و رفتم سراغش!!

اونم تا منو دید به دوستش که داشت باهاش حرف میزد گفت یه لحظه(یه همچین چیزی) و خلاصه اومد به سمت من!!

خلاصه من تو خواب کلی ذوق زده شده بودم که یهو با صدای "اس ام اس"دختر دائیم از خواب پریدم و تمام رویام نقش بر آب شد...

 

من و این داغ در تکرار مانده

                                    من و این عشق بیدار مانده

مپرس از من چرا دلتنگ هستم

                                        دلم بین در و دیوار مانده



:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 145
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 12 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا


منحنی قلب من، تابع ابروی توست


خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست


حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست


بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست


چون به عدد یک تویی من همه صفرها


آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست


پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو


گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست


بی تو وجودم بود یک سری واگرا


ناحیه همگراش دایره روی توست



(پروفسور هشترودی)
 
 
 



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : 10 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم

دل دادم و شعر عشق امضا کردم

نی نی غلطم کجا سرودم شعری؟

تو شعر سرودی و من امضا کردم

عزیزم دلخوریام زیاد شده

انگاری فصل خزون برگمه

میخوام سفره ی دلم رو واکنم

به خدا این بار میگم چه مرگمه...

 

 



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : 10 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

نه میتونم ببینمت نه میتونم فراموشت کنم

نه میتونم کنارت باشم نه میتونم نبودتُ تحمل کنم

نه میدونی دوست دارم نه میدونم که چه حسی به من داری

نه هستی نه نیستی

خیالت نبودنتُ پُر می کنه ولی دلمو آروم نمی کنه

خاطراتت به تنهاییم رنگ و بو می ده ولی نمک رو زخم دلم می پاشه

بُردنِ اسمت پریشونم میکنه  ولی این دلخوشی های بیخودی دردی از من دوا نمی کنه

بودنت به عظمت یه معجزه ست واسه تنهاییام و نبودت کابوسه بیداریم


کاش میگفتی چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست...

 

 



:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 8 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

کاش می دانستیم ، ما را مجال آن نیست که روزهای رفته را از سر گیریم

 

و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم

 

کاش می دانستیم فردا چه اندازه دیر است برای زیستن...

 

و چه اندازه زود برای مردن

 

کاش می دانستیم یک آلاله را فرصت یک ستاره نیست..

 

و به نا گاه بسته خواهد شد

 
 

         پنجره های دیدار           

در اجبار تقدیر

 

کاش می دانستیم... !!

快乐圣诞 : 圣诞小装饰摄影壁纸 - 圣诞礼物:浪漫圣诞礼物图片 Christmas Gifts & Presents Photos 25

نگا کن یلدا!!کادو واسه مداده ها!!



:: بازدید از این مطلب : 406
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 5 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

از روزی که رفتی دنیا چه قشنگه


این خونه پر از عطر گُلایِ رنگارنگه


از روزی که رفتی جولون میده آفتاب


شب تو آسمون دوباره پیداش میشه مهتاب


آخه با تو که دیگه چیزی به چِشَم کم نمیومد


تو بودی و هیچ چیزی به چشمم نمیومد


ماهم تویی و شب بی تو مهتابی نمیشد


آفتاب واسه من پیش تو آفتابی نمیشد


صبح بعد از اون روز کذایی


آسمون پر شد از رنگ حنایی


نمی خواست انگار به روش بیاره


که تو باشی حناش رنگی نداره


اگه یک دنیا قشنگی باشه


اگه هرجا پُر از عطر گُلا شه


بدون اینو دلم پیش تو گیره


نمیتونه کسی جاتو بگیره


آخه با تو که چیزی به چِشَم کم نمیومد


تو بودی هیچ چیزی به چشمم نمیومد


ماهم تویی و شب بی تو مهتابی نمیشد


آفتاب واسه من پیش تو آفتابی نمیشد

 

 



:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 4 / 6 | نظرات ()