نوشته شده توسط : رها

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟"


سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"


در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی


در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من


در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی



در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:"زهرمار"!ا


در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود



در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم


نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی



من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی


مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!


تو ازدواج نكردي و به من گفتي زن گرفتن حماقت است


من ازدواج نكردم و به من گفتي ترشيده



عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی


عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد


من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ


من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر



وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است


وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است




"حال مردی پیدا کن تا من او را تحسین کنم"



:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 199
|
تعداد امتیازدهندگان : 60
|
مجموع امتیاز : 60
تاریخ انتشار : 28 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

از اونجایی که از مطالب قبلی خیلی استقبال شده و تعداد بیشماری کامنت گذاشته شده منم هی پست جدید میذارم که همه ی دوستان فیض ببرن


بررسی ادبی شعر یه توپ دارم قلقلیه!!!!

 

یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
می زنم زمین، هوا میره
نمی دونی تا کجا میره
من این توپو نداشتم
مشقامو خوب نوشتم
بابام بهم عیدی داد
یه توپ قلقلی داد


"یه توپ دارم قلقلیه":

از آنجا که همه ی توپ ها قلقلی هستند، این مصرع نشان حماقت شاعر است. یا بیانگر این موضوع است که شاعر توپ های مثلثی و مربعی و لوزی هم داشته ولی حالا می خواهد درمورد آن توپش که قلقلی است صحبت کند. در هر صورت می توان این فرضیه را هم در نظر گرفت که شاعر می خواسته در لفافه و با استفاده از آرایه های ادبی نظیر تشبیه و استعاره، به گردی زمین که مرحوم گالیله آن را به اثبات رساند، تاکید کند!


"سرخ و سفید و آبیه":

این سه رنگ که نماد پرچم فرانسه است، نشان دهنده ی فرانسوی بودن توپ مورد نظر است. حالا چرا فرانسه؟ خدا می داند!



"می زنم زمین هوا میره / نمی دونی تا کجا میره":

این مصراع گویای مکان سروده شدن شعر است. جایی بیرون از جو زمین. چون این مصراع بحث جاذبه ی زمین را نقض می کند و در ادامه به لایتناهی بودن دنیا اشاره دارد که مسلماً به من و شما هیچ ربطی ندارد!!



"من این توپو نداشتم / مشقامو خوب نوشتم":

فقر! نداشتن توپ، آتاری، پلی استیشن و ... باعث شده که شاعر از درد نداری و بدبختی بنشیند و درس بخواند و مشق هایش را خوب بنویسد. برای مثال اکثر فوتبالیست ها که همیشه با توپ سر و کار دارند، وضعیت درسی مساعدی ندارند!



"بابام بهم عیدی داد / یه توپ قلقلی داد":

این مصراع هیچ تفسیر خاصی ندارد! جز اینکه شاعر از آرایه ی مبالغه اسفاده کرده است!!

هر هر هر ................... بخند............

به هیچ وجه هم نظر نذار ... مرگ من نذاری ها ...



:: بازدید از این مطلب : 395
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 26 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم.

تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.

حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند.

در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.

از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهريه و شير بلال هيچ كس را خوشبخت نمي كند. همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند!

اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يك زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد. ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يك خانه درختي درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست.. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري ميکند.



:: بازدید از این مطلب : 393
|
امتیاز مطلب : 150
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 26 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم وخون آلود و پردرد
فرو می پیچیدم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ
که می کوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی ‌آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم

       نقاشی های عاشقانه



:: بازدید از این مطلب : 474
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 25 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها


ما در شکوفائی خویش بهاری خواهیم ساخت
بهاری خواهیم ساخت در فصل آغاز
روح سبز اندیشه هایمان را آبیاری خواهیم کرد
تا بهار را دو باره و دو باره تجربه کنیم
در شکوفه های امید دل را زنده خواهیم ساخت
و به دنبال میوۀ صبر، صبر خواهیم کرد
دستهایمان سبز است، و درخت های اندیشه مان پُر گُل
امید را در فصل دوباره زیستن در گلستان دلمان خواهیم کاشت



:: بازدید از این مطلب : 457
|
امتیاز مطلب : 149
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 23 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

اينك تو آرام و بي دغدغه خفته اي
و باد آواز مي خواند
باد ، انگار كه ستاره ها را جا به جا مي كند
باد ، دريا را زنده مي كند.
درختان را ،
چمن را ،
گندمزارها را ...
تو بايد ، برف ، باران ، آفتاب ، درختان ، چشمه ها ، كوه ها
و همه ي بوته هاي خار را دوست داشته باشي
تا زندگي را دوست داشته باشي ،
تا عشق را



:: بازدید از این مطلب : 403
|
امتیاز مطلب : 132
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 22 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

وایییییییییییییییییی......بازم اول مهر..........

روزایه مسخره و دردآور مدرسه..................

از همینجا با همه ی اونایی که هنوز محصل تشریف دارن و دنبال کیف و کفش و دفترن همدردی میکنم

آخخخخخخخخخخخخخخی....

                                                    *****   کتاب اول ابتدایی سال 90*****


الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،دهقان فداكار پير شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره، مرغا هورمون خوردن وخروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،چوپان دروغگو عزيز شده و کلی طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن. مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه، دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن، كوكب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده، كبري موهاشو مش کرده و تصميم گرفته دماغشو عمل كنه، روباه و كلاغ دستشون تو يه كاسست، حسنك گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی می‌کنه، آرش كمانگير معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه، شيرين، خسرو و فرهاد رو پيچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، رستم و اسفنديار اسباشونو فروختن و موتور خریدن ميرن كيف قاپي،پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد، خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته ...........................



:: برچسب‌ها: اول مهر , سال90 , ابتدایی , کتاب ,
:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 156
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 22 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

لورا پس از دوماه، نامه اي از نامزد مكزيكي خود دريافت مي كند به اين مضمون:
لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم كه دراين
مدت ده بار به توخيانت كرده ام !!! ومي دانم كه نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من را
ببخش و عكسي كه به تو داده بودم برايم پس بفرست
باعشق : روبرت
دخترجوان رنجيده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همكاران ودوستانش مي خواهدكه عكسي ازنامزد،
برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عكس ها راكه كلي بودند
باعكس روبرت، نامزد بي وفايش، دريك پاكت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي
كند، به اين مضمون:
روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فكر كردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عكس خودت راازميان
عكسهاي توي پاكت جداكن وبقيه رابه من برگردان.....

******************************

             

واقعاً اینطوریه؟؟؟؟؟؟

نه....

نیست 

 



:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 237
|
تعداد امتیازدهندگان : 73
|
مجموع امتیاز : 73
تاریخ انتشار : 21 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

 

توی زندگی فهمیدم که..............!!!!


فهمیده‌ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته “از این قسمت باز کنید” سخت‌تر از طرف دیگر است. (۵۴ ساله)

فهمیده‌ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. (۲۸ ساله)

فهمیده‌ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی “دوستت دارم”. (۶۱ ساله)

فهمیده‌ام که اگر عاشق انجام کاری باشم، آن را به نحو احسن انجام می‌دهم. (۴۸ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی گرسنه‌ام نباید به سوپرمارکت بروم. (۳۸ ساله)

فهمیده‌ام که می‌شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. (۲۰ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی مامانم میگه “حالا باشه تا بعد” این یعنی “نه”. (۷ ساله) 

فهمیده‌ام که من نمی‌تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس‌ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس‌ها

نشوم. (۴۲ ساله)

فهمیده‌ام که بیشتر چیزهای که باعث نگرانی من می‌شوند، هرگز اتفاق نمی‌افتند. (۶۴ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می‌زنند، من می‌ترسم. (۵ ساله)

فهمیده‌ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک “زندگی خوب” حرکت می‌کنند که از کنار آن رد

می‌شوند. (۷۲ ساله)

فهمیده‌ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. (۲۹ ساله)

فهمیده‌ام که بیشترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته‌ام. (۳۸ ساله)

فهمیده‌ام که در زندگی یک زلزله هفت ریشتری تمام مشکلات دیگر زندگی آدم را کم اهمیت می‌کند. (۲۸ ساله)

فهمیده‌ام که بیشترین حس خوشبختی را زمانی احساس کرده‌ام که، کسی را که قبلا به شدت آزارم می‌داد،

بخشیدم. (۳۲ ساله)

راستی شما چی از زندگی فهمیده‌اید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 



:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 151
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : 17 / 6 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

چرا خدا مردها را آفريد؟
1. هدف خاصي نبود
2. گِل اضافه مونده بود
3. نسخه آزمايشي بود
4. اصلا کار خدا نبود

چرا خدا مردها را از روي زمين برنمي دارد؟
1.از نظر خدا مردها وجود خارجي ندارند
2.مگه ما روي زمين مرد هم داريم
3.وجود اينگونه از درندگان براي موازنه جمعيت روي زمين ضروري به نظر ميرسد
4.حالا چه عجله ايه؟

اگه خدا مردها را نمي آفريد چي مي آفريد؟

1.چيز خاصي نمي آفريد
2.پيراشکي
3.خروس دريايي
4.فضاي خالي

اگر جمعيت مردها منقرض شود چه مي شود؟
1.مگه قراره اتفاقي بيافته
2.خارشتر کوير لوت که آفت نداره
3.اکوسيستم به شرايط بدون انگل برمي گردد
4.يه هيولا کمتر دنيا قشنگتر

چه وقت مردها عاشق مي شوند؟
1.چه وقت مردها عاشق نمي شوند!
2.هر وقت مامانشون بگه
3.چون يکدفعه مي شوند خودشان هم نمي دانند که کي مي شوند
4.يک روز از همين روزا !

مردها چه وقت عشق قبلي خود را فراموش مي کنند؟

1.در همون وقتي که عشق جديد خود را کشف مي کنند
2.جديد و قديم نداره فقط بازيگر نقش زن عوض ميشه .(قانون 4 نيوتن)
3.بستگي تام و تمام به ميزان تستر.... دارد.
4.رابطه مستقيم با نظر مادر بزرگ کودک فهيم دارد.

مردها در مقوله ايجاد يک رابطه عشقي جديد در حکم چه چيزي هستند؟

1.فنر با ثابت بالا
2.پارچه استرچ
3.يک نوع ماده الاستيک با ساختار ناشناخته
4.کش تيرو کمان

مردها معمولا هر چند مدت يکبار عاشق مي شوند؟
1.هر شب
2.هر وقت که خدا بخواد
3.هر وقت تستر..... بگه
4.سيکل خاصي ندارند

مردها وقتي تصميم به ازدواج مي گيرند چه کار مي کنن؟
1.اون موقع نمي تونن کار خاصي بکنن!
2.تمام تلاششون رو مي کنن که بتونن 1 کاري بکنن!
3.به مامانشون مي گن که 1 کاري بکنه چون ديگه وقتشه که اونا رسما خيلي کارا بکنن!
4.مي رن کلاس آمادگي جسماني!!

وقتي مردها تصميم مي گيرن ازدواج کنن چي مي گن؟
1.چيزي نمي گن چون وقت عمله
2.وقت نمي کنن چيزي بگن
3.اولش چيزي برا گفتن ندارن ولي بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز ميشه
4.در اين برهه از تاريخ طبيعي هيچ کس نمي فهمه که اونا چي مي گن

مردها چطور زن زندگي شون رو مي گيرن؟
1.با دست
2.با تور
3.با چنگول
4.با زبون

معيار مردها براي انتخاب همسر چيه؟
1.هر که پيش آمد خوش آمد
2.به روش جستجوي ترتيبي در ليست سياه
3.ده بيست سي چهل
4. به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه مي مونه هر روز 1 مدل بهترش مياد، واميستن بهترش بياد

 

خیلی قشنگ بود مگه نه رها؟؟؟؟؟؟؟؟

 



:: برچسب‌ها: کنکور , ضد پسر ,
:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 135
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 16 / 6 | نظرات ()