نوشته شده توسط : یلدا

شبی سرمه ای

ماهی نقره ای

و زنی تنها

نشسته بر پله ی خیال

روزهای رفته را

غمگینانه

زیبا زمزمه می کند

و در

سوگواری فاصله ها

گیسوان پریشان خویش را

از نوازش مهتاب

پر می کند

 

دیگه می تونی راحت باشی...می تونی عذاب نکشی...من دیگه بهت فکر نمی کنم...دیگه آرزوم

نیستی...چون اونی که فکر می کردم نیستی...تو بمون با غرور مسخره ت...مواظبش باش که یه وقت

نشکنه...که مرد بودنت زیر سوال نره...بازم پوزخند بزن...به هرچی عشقه...به هر کی عاشقته...زیر پا

لهش کن و از روش رد شو...این بهترین راه حله واسه تو...چون نباید کسی تو رو از عرش غرورت پایین

بیاره...ولی اینا دیگه واسه من مهم نیستن...چون تو دیگه برام ارزش نداری...

عشق پاک, شرم ,حیا ,نجابت ,معصومیت و همه چیزایی که یه روزی ارزش بودن حالا باعث

تمسخرن...ولی من ارزش خودمو با ذهن کوچیک آدمایی مثه تو و اطرافیانم نمی سنجم...من حاضرم ازت

بگذرم ولی عشق و به هوس آلوده نکنم....هرچند اینطوری آرزوهام واسه همیشه تو دلم فسیل

بشن.........خداحافظ واسه همیشه...........



:: بازدید از این مطلب : 495
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 19 / 1 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

سخته دل کندن و رفتن

سخته پرواز و پریدن

سخته بی تو با تو بودن

سخته تو فکر تو موندن

 

سخته رفتن

سخته بودن

سخته عاشق تو موندن

سخته هر روز و همیشه

فقط از عشق تو خوندن

 

سخته چشمامو رو عشق تو ببندم

با دل خون و چشم خیسم

سخته که بخوام بخندم...

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 438
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 18 / 1 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

سلام!!!

تا همین پارسال یا بهتره بگم تا همین بیست روز پیش همه فکر و ذهنم  روز و شبم و همه ی همه ی زندگیم شده بود فقط یه چیز...

یه نفر که خیلی ساده وارد زندگیم شد!خیلی ساده...

یه نفر که با نگاهش دلمو لرزوند...

همون اول خواستم فراموشش کنم اما نگاهش نذاشت!نشد که بشه!

اما امروز که بعد از سه هفته دیدمش حس خاصی نداشتم...

امروز با یه نگاه دیگه دیدمش!نگاهی که از سر عقل بود نه یه احساس کور!نگاهی که بهم گفت:

اون هیچ سنخیتی با من نداره!

احساس پاکی نداره!

فهمیدم دنیای ما خیلی از هم دوره.فهمیدم لیاقت عشق منو نداره...

دیگه نمیخوام اسیر عشقی باشم که ارزشی نداره...

میخوام رها باشم

رهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

"امیدوارم برق نگاهش دیگه دلمو نلرزونه

هر چند سخته که باشه و نخوای ببینیش!

سخته اما ممکنه..."



:: بازدید از این مطلب : 602
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 15 / 1 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

چه غریب ماندی ای دل!نه غمی نه غمگساری

نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

دل من!چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی

چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها

بنگر وفای یاران که رها کنند یاری...

 



:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 13 / 1 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا



:: بازدید از این مطلب : 626
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 13 / 1 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

 

چو عاشق میشدم گفتم ربودم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد!

راستش دیگه این موج خون فشان داره غرقم می کنه!

می خوام مثل اسمم باشم...

رهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!



:: بازدید از این مطلب : 602
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 12 / 1 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

سلام!!

چند روزی نبودم اما حالا که برگشتم یه چیزای جدیدی رو فهمیدم.

اتفاقی که فکر می کردم غیر ممکنه اما حالا میفهمم که غیر ممکنی وجود نداره افتاد.

بعد از اون,بعد از دور شدن ازش و وقتی که 9ماه ندیدمش و نتونستم فراموشش کنم با خودم به این نتیجه رسیده بودم که فراموش کردن اون محاله..

و دوباره عاشق شدن یه رویا......

اما تو این سفر دوباره دلم تپید!! ...دلی که تو این چند وقت پیر شده بود و عشق و یادش رفته بود....

نمی دونم این خوبه یا بد ولی همین قدر می دونم که حس رهایی از یه زندونو دارم..

زندونی که خودم واسه خودم ساختمش... رو حساب خیال و رویاهای بی سر و تهم...

ولی در نهایت از خدا به خاطر این سفر ممنونم که این پیله ی تنهاییمو شکافت.

من خودم عادت ندارم واسه عشق دنبال دلیل بگردم ولی گاهی وقتا تو کار دل میمونم که چرا یدفه با دیدن یه کسی که شاید قبل از اون با ترازوی عقل اصلا خوب به نظر نیاد هری میریزه پایین؟؟؟؟!!!!!!

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



:: بازدید از این مطلب : 762
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 7 / 1 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یلدا

چرا دنیا پر از حادثه های وارونه

عاشق کسی میشی که عاشقی نمی دونه

من به دنبال تو و تو دنبال کس دیگه

هیچکدوم از ما دو تا به اون یکی راس نمیگه

من واسه چشمای نازنین تو یک دیوونم

من دوست دارم ولی علتشو نمیدونم

حالا که میخوای بری بذار نگاهت بکنم

چون یه بار دیگه می خوام این دل و ساکت بکنم

یه چیزی فقط بذار واسه روز تولدت

هدیه مو بیارمو بازم بدم دست خودت

آدما فکر میکنن شاعرا خیلی غم دارن

کاش فقط این بود اونا خیلی کسا رو کم دارن

عاشق کسی میشن که عاشقاش فراوونه

بین انتخاب عشقش عمریه که حیرونه

اونی رو که دوس داری چرا تو رو دوس نداره

شایدم دوست داره ولی به روش نمیاره

ولی نه اینا مال نداشتن لیاقته

اگه حرفم میزنه با تو فقط یه عادته

نکنه جمله هاشو پای محبت بذاری

بهتره حرفاشو رو حساب عادت بذاری

از خودش نمیشنوی اگه یه روز بخواد بره

وقتی می پرسی ازش میگه آره مسافره

ولی تو شب میشینی که باز اونو دعا کنی

یا واسه سلامت اون نذراتو ادا کنی

چه قدر بین دلا و حرفای ما فاصله ست

چشمامون میخنده اما دلامون بی حوصله س

دوس داشتن هم رو یه جوری پنهون میکنیم

نمی دونیم که داریم یه قلب رو ویرون می کنیم

کاش بیایم آبروی مجنون رو انقدر نبریم

دیگه منت نذاریم وقتی که نازی می خریم

عاشقی یعنی تحمل نه شکایت نه گله

اگه حتی بینمون باشه یه دنیا فاصله

مهم اینه که چقدر دوسش داری فقط همین

اگه لازم باشه آبرو رو بنداز رو زمین

برگا زرده روزای اول فصل پاییزه

بذار اون بشکنه و دلت رو برگها نریزه

نمی دونم چرا این روزا هوا بوی تو رو میده,احساس میکنم بهم نزدیکی اونقدر که حضور تو حس می کنم...

ولی خب...با خودم که تعارف ندارم...حقیقت اینه که انقدر ازم دوری که شاید هیچ وقت بهت نرسم.

شاید؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 482
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 28 / 12 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آن که وعده باشد در انتظار بوده...



:: بازدید از این مطلب : 473
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 22 / 12 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رها

دلم همچون هوای آسمان ابریست...

چشمانم هوس باریدن کرده اند و دهانم که تا مدتها بسته بود حال و هوای فریاد زدن دارد.

دلم چون تیرکی چوبین بر سقفی شکسته هر دم میل رها گشتن و ویران شدن دارد.

حس گنگ و مبهمی قلبم را آزار می دهد.

دلم از تنهایی به درد آمده...

آمده ام تا سکوت دلم را بشکنم...

به راستی شکستن سکوت چقدر زیباست

اگر دستی دل به شنیدن حرف های تو بسپارد...



:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 22 / 12 | نظرات ()